جدول جو
جدول جو

معنی خانه سیاه - جستجوی لغت در جدول جو

خانه سیاه
(نَ / نِ)
خانه سیه. خانه خراب. (ناظم الاطباء). در محل نفرین گویند خانه اش سیاه:
کمال هست قرین با رقیب خانه سیاه
چو بلبلی که بزاغش کنند اسیر قفس.
کمال خجندی (از آنندراج).
بهر تو در متاع خود آتش زدیم و هیچ
رحمی بحال خانه سیاهی نمی کنی.
بابا فغانی (از آنندراج).
ارباب هنر جمله چو فانوس درین بزم
از روشنی دیده و دل خانه سیاه اند.
وحید (ازآنندراج).
، در محل نفرین گویند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قاره سیاه
تصویر قاره سیاه
کنایه از قارۀ آفریقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نامه سیاه
تصویر نامه سیاه
کسی که گناه بسیار کرده و نامۀ عملش سیاه است، شخص گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
لقبی بود که مخالفان آزادی به سیدعبداﷲ بهبهانی داده بودند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رِ)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه و سردسیر. آب آن از چشمۀ خره سیاه. محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی. راه اتومبیل رو است و اهالی زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
منزلگاهی فیمابین نیشابور و ترشیز (کاشمر]. (از مرآت البلدان ج 4 ص 133)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار. واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری رامسر و2هزارگزی جنوب شوسۀ رامسر به شهسوار و کنار راه فرعی سادات محله به مشاکلایه. این دهکده در دشت قرار دارد، و آب و هوای آن مرطوب و مالاریایی است. تعداد سکنۀ آنجا 100 تن که شیعی مذهب و گیلکی و فارسی زبانند. آب آنجا از رود خانه نسا رود و محصول آن برنج و چای و مختصری مرکبات و ابریشم است. اهالی آنجا بزراعت گذران می کنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ص 105)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
خانقاه. بقعۀ اهل صلاح و خیر و صوفیه. رجوع به ’خانقاه’ و ’خانگاه’ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
برج سرطان. رجوع به خانه ستاره شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام خالهای سیاه رنگ ورق قمار، مقابل خال قرمز
لغت نامه دهخدا
(کِ)
خاک تیره. خاک برنگ سیاه. خاک سیه
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
بمعنی سیاه کاسه است که کنایه از مردم ممسک و بخیل و گرفته باشد، و کاسه سیه نیز گویند. (برهان) (آنندراج). سیاه کاسه. سیاه دست و سیه دست. (انجمن آرا) :
زرد گردد روی آن کاسه سیاه
چون ببیند خوان او خوالیگرش.
پوربهای جامی (از انجمن آرا بخش کنایات)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
کسی که نامۀ اعمال وی سیاه و تیره باشد. (ناظم الاطباء). گنهکار. بدکار. بدعمل:
نی چو حاکم اوست گرد او مگرد
تا شوی نامه سیاه و روی زرد.
مولوی.
من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی گنهند.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان برخوار بخش حومه شهرستان اصفهان که در 35 هزارگزی شمال باختر اصفهان و 14 هزارگزی شوسه اصفهان به تهران واقع شده. جلگه ای است معتدل که 616 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و صیفی و پشم و روغن است. شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی زنان کرباس بافی میباشد. راهش ماشین رو است و کاروانسرای شاه عباسی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10). و رجوع بمرآت البلدان ج 4 ص 85 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ سِ رَ / رِ)
در احکام نجوم خانه ستاره یا بیت کوکب آن برجی است که قوت حال آن ستاره در آن برج باشد. ابوریحان بیرونی آرد: فلک البروج بدو نیم کرده شد. نخستین از اول اسد تا به آخر جدی و آفتاب را داده شد و خانه او به اول این نیمه و آن برج اسد است و نیمۀ دیگر قمر را از اول دلو تا به آخر سرطان و خانه او به آخرش و آن برج سرطان است. وز بهر آنک دیگر ستارگان را برفتن دوحال است یکی رجوع و دیگر استقامت، هر یکی را خانه ای داده آمد اندر نیمۀ آفتاب و خانه دیگر اندر نیمۀماه از هر دو سوی خانه ایشان بر یک بعد و آغاز از آن ستاره کردند که از آفتاب سخت دور نتوان شدن، و آن عطارد است. و او را سنبله به پهلوی اسد دادند و جوزا به پهلوی سرطان و این هر دو خانه اواند. و از پس او آن ستاره که زیر اوست و آن زهره است. و زهره را دو خانه دادند و هر دو خانه او به پهلوی خانه های عطارد کردند اندر هر دو نیمۀ فلک و آن میزان و ثور است. و آنگه مریخ را همین کار کردند تا خانه های او را حمل و عقرب گشت. و آن مشتری قوس و حوت و آن زحل و دلوو بر این صورت نهاده شد. (التفهیم چ همایی ص 396)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام کوهی است در مازندران. رابینو از این کوه در پاراگراف 31 یادداشت و حواشی کتاب خود نام میبرد. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 204)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ)
اطاق متعلق به آسیاب. اطاقی که در آنجا آرد و غله جهت آسیا میگذارند:
نهان شاه در خانه آسیا
نشست از بر خشک لختی گیا.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
کسی که کارهای بدبسیارکرده ونامه عملش سیاه است گناهکار بدعمل: من ارچه عاشقم ور ندومست و نامه سیاه هزار شکر که یاران شهربی گنهندخ (حافظ) مقابل نامه سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه سیاه
تصویر کاسه سیاه
ممسک بخیل: (زر گردد روی آن کاسه سیاه چون ببیند خوان او خوالیگرش) (پوربهای جامی انجمن آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامه سیاه
تصویر نامه سیاه
بدکردار، گناه کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسه سیاه
تصویر کاسه سیاه
بخیل، خسیس
فرهنگ فارسی معین
تعبیر خواب خال سیاه دیدن خالهای سیاه بر تن کسی در خواب، علامت بیمار شدن و اختلافات خانوادگی است -
فرهنگ جامع تعبیر خواب